خدایی داریم و دوسش داریم ...

مهربووون

مگر چه کرده است ؟

جز لطف ، جز مهربانی بر تو ؟

که ناسپاسی می کنی ؟

کدام حق را طلب کنم وقتی ذره ذره ی وجودم ، مثل اسب پیشکشی ایست؟

چرا بشمرم نعمات تو را ؟

مگر که ام من جز بنده ای که اغوش تو را حریصانه می خواهد؟

نه چیز و نه کس دیگری را ...


۰۲ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۵۵
ا. م.

جانان ما تویی و جان می دهیم برایت ...

برای من تو بسی ، از سر هم خیلی خیلی زیادی هستی اگر قدرت را بدانم ...

بازدید کننده می خواهد چه کار وبی که برای تو می نویسم؟

اماده ای تکیه کنی ؟ 

اماده ای رها کنی وجودت را و فقط یک دغدغه را فراموش نکنی؟


۰۲ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۵۱
ا. م.

چشمت روشن ، چشم چران نمی شویم

اگر بداند که تو هستی لحظه به لحظه و لختی او را به حال خودش وانمی گذاری ...

از شرم جان می سپرد ...


۰۲ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۴۸
ا. م.

زلف زیبای تو هیچ است ...

من دلم پیش ید نقاش تو جامانده ... 

نقش زیباست و این هم یعنی خالقت ، مادر هر زیباییست ...

۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۷
ا. م.

اگر تو صلاح بدانی جانا ...

۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۳
ا. م.

ایا تا به حال انگونه که او خواسته زندگی کرده ای؟

یا تمام شریک های دنیا را کنارش گذاشته ای و وقت گرفتاری باز دست دلت را رد نکرد .

۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۵
ا. م.

من سهمی از دنیا نمی خواهم

می خواستم ، تو را دیدم نمی خواهم ...

۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۳
ا. م.

وقتی که می سپاری دلت را به خودش

۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۲
ا. م.

رموز دنیا

شاید همه اش را برایمان نوشته باشی و کافی ایست گاهی چشمانمان را باز کنیم،کمی ذکر بگو نگذار دلخوریت ادامه دار شود ، حیف نیست ؟


پ.ن : سخت نگیر ، اگر اعتقادی نداری ، هر چه بلدی بگو می دانم که اگر بخواهد معتقد می شوی.

۰۲ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۹
ا. م.

بنده و خواستن ؟

مدتی افتاده اب از اسیاب بندگی

شرممان بادا نداریم جز شرمندگی

۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۰۰
ا. م.