مگر چه کرده است ؟
جز لطف ، جز مهربانی بر تو ؟
که ناسپاسی می کنی ؟
کدام حق را طلب کنم وقتی ذره ذره ی وجودم ، مثل اسب پیشکشی ایست؟
چرا بشمرم نعمات تو را ؟
مگر که ام من جز بنده ای که اغوش تو را حریصانه می خواهد؟
نه چیز و نه کس دیگری را ...
مگر چه کرده است ؟
جز لطف ، جز مهربانی بر تو ؟
که ناسپاسی می کنی ؟
کدام حق را طلب کنم وقتی ذره ذره ی وجودم ، مثل اسب پیشکشی ایست؟
چرا بشمرم نعمات تو را ؟
مگر که ام من جز بنده ای که اغوش تو را حریصانه می خواهد؟
نه چیز و نه کس دیگری را ...
برای من تو بسی ، از سر هم خیلی خیلی زیادی هستی اگر قدرت را بدانم ...
بازدید کننده می خواهد چه کار وبی که برای تو می نویسم؟
اماده ای تکیه کنی ؟
اماده ای رها کنی وجودت را و فقط یک دغدغه را فراموش نکنی؟
من دلم پیش ید نقاش تو جامانده ...
نقش زیباست و این هم یعنی خالقت ، مادر هر زیباییست ...
یا تمام شریک های دنیا را کنارش گذاشته ای و وقت گرفتاری باز دست دلت را رد نکرد .
شاید همه اش را برایمان نوشته باشی و کافی ایست گاهی چشمانمان را باز کنیم،کمی ذکر بگو نگذار دلخوریت ادامه دار شود ، حیف نیست ؟
پ.ن : سخت نگیر ، اگر اعتقادی نداری ، هر چه بلدی بگو می دانم که اگر بخواهد معتقد می شوی.